من این روزها بر لبه تیغ راه می‌روم

به نام خدا

 

این روزها لبه تیغی حرکت می‌کنم که یک طرفش اصرار دارد تو نماینده خدا روی زمینی و تو همین جسم و تن خاکی نیستی و خودت را به کم نفروش...و لبه دیگرش اصرار دارد که رها کن حرف‌های زیبایی را که به چشم ندیدی و نمی‌توانی با یقین قلبی در موردشان به دیگری بگویی. زندگی‌ات را بچسب...

آن راه پر از رنج است و رنج‌های این راه هم کمتر از آن نیست.

لذت‌های این راه بیشتر اما کوتاه.

لذت‌های آن راه کم اما عمیق. 

انتخاب باید کرد...

و من این روزها لبه تیغ راه می‌روم. 

 

 

پ.ن: «و چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد».

۱۸:۰۲
ن. .ا
۱۵ آذر ۰۱ , ۱۸:۰۹

کاش در مورد تفسیر اون چهار مرغی که سر بریدن و بر سر قله ای گذاشتن و سپس فرا خواندن و اونها زنده شدن هم مطالعه ای بکنی...

دقیقا مسیر زنده شدن ما هم از همین مسیری که حضرت ابراهیم رفتن میگذره...

پاسخ :

این هم میره تو پوشه‌ی حرف‌های شعاری، کنار سایر حرف‌ها. 
ن. .ا
۱۵ آذر ۰۱ , ۱۸:۳۴

چرا اینقدر راحت یه مهر و برچسب به حرفها میزنی، میذاریشون کنار؟

اتفاقا تفسیر اون چهار پرنده، راهکار عملی برای رسیدن به یقین هست...

قرآن میفرماید، قل یعمل علی شاکلته

یعنی شما بر اساس آگاهی هات عمل نمیکنی...

حتی بر اساس حب و بغضت هم عمل نمیکنی...

بلکه بر اساس شاکله خودت عمل میکنی...

کف میدون و واقعیت هر شخصی، شاکله اون شخصه...

نقش آگاهی در شکل گیری شاکله چیه؟

نقش تمایلات چیه؟

نقش رفتار و اعمال ما در شکل گیری شاکله چیه؟

 

به نظرم خیلی راحت برچسب شعاری بودن نزن... یه مقداری فکر کن...

اکر بنا باشه اینقدر راحت هر نظری رو شعاری بدونیم ائمه و پیامبر خدایان شعاری حرف زدن میشن...

چون طبق روایت پیامبر ما به تعریض مبعوث شدن یعنی اشاره گویی و کلی گویی و قابل تاویل حرف زدن...

و چون صراحتا و با جزئیات حرف نزدن میشه همه رو در قالب شعار دسته بندی کرد

 

پاسخ :

چشم..می خونم ان شاءالله. 
mava movahed
۱۵ آذر ۰۱ , ۲۲:۳۵

این جور وقتا سعی کنید احساساتو کامل بزارید کنار ...عقل و منطق رو قاضی کنید ... با توجه ب شخصیتتون لذت های کم اما عمیق رو دوست دارید یا لذت کوتاه اما زیاد ؟! با توجه ب اینکه هر دو مسیر سخته  ..

ب هر حال سختی هست ... اما عقل حکم میکنه ادم تو مسیری سختی بکشه ک نتیجه ای داشته باشه ... ن چیزی ک صرفا فانیه ... پوچه

پاسخ :

بحث فراتر از شخصیته. بحث بر سر انسان بودنه...و من انسانم. 
انسان ممکنه گاهی خسته باشه و به لذت کم عمق رو بیاره و گاهی بخواد بلند مدت کار کنه. 

مشکل اینه که این دو با هم در تعارضه؛ یعنی اگه به سمت لذت زودگذر رفتی لذت بلند مدت و عمیق رو از دست میدی... و برعکس. 
عین الف
۱۶ آذر ۰۱ , ۰۰:۱۲

سلام علیکم

اگر پوشه هنوز جا داره: شاید هم تو نماینده‌ی خدا روی زمینی و تو همین جسم و تن خاکی نیستی، پس زندگی‌ات را بچسب که جز از این راه به آن عمق نمی‌رسی.

:)

پاسخ :

نمیشه یکی به عمق نرسه و آدم خوبی باشه؟
سجاد ...
۱۶ آذر ۰۱ , ۱۸:۱۲

شما زندگیتو بکن در کنارش "نماینده خدا بودن" رو هم ادامه بده 😅😁😄

پاسخ :

سِمَت نمایندگی گاهی نمی ذاره اونطور که دوس داری زندگی کنی :)
دکمه استعفا هم نداره ظاهرا :)
عین الف
۱۷ آذر ۰۱ , ۱۳:۵۶

ظاهراً که لذت‌های عمیق علاقه و خواست خود شماست. پاسخ سؤال هم که احتمال پیش خودتان است و تا حدی هم وابسته به مفهوم «آدم خوب».

پاسخ :

اوهوم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

روزهایِ تَبـعید

...در این اِشکستگی‌ها صد درستی‌ست ...

سوار پیش آمد و گفت: جلودارها هنوز خبری از شهر نیاورده‌اند. بیم آن دارم که امشب را هم در راه باشیم.
عبدالله پاسخ داد: نه جوانمرد. نه. بد به دلت راه نده. چند فرسخ بیشتر تا دیارمان نمانده. خدا بخواهد قبل از تاریکی کامل هوا خواهیم رسید.
تاجر جوان با لبخندی پر از امید، سوار را بدرقه کرد و سوار که چند سالی از عبدالله بزرگتر بود، مسیر بازگشت به انتهای کاروان را پیش گرفت در حالی که با خود می‌گفت:« این جوانک نه خستگی می‌شناسد نه خطر.»

Designed By Erfan Powered by Bayan